داستان یک معلم و شاگرد استثنائیش که میخواهد پلیس شود
تاریخ انتشار: ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۶۵۳۱۰۷
ایسنا/آذربایجان شرقی میخواهیم امروز داستانی را تعریف کنیم. داستان یک معلم و شاگرد استثنایی و دارای معلولیت جسمی حرکتی که پنج سال در خانه به تحصیل مشغول بوده و بزرگترین آرزویش پوشیدن لباس پلیس است.
به سراغ سجاد امیراحمدی، یک معلم جوان اهل شهرستان مراغه از توابع آذربایجان شرقی میرویم که سالهاست در شهرستان هشترود و منطقه نظرکهریزی به ایفای نقش معلمی میپردازد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این آقا معلم مثل دیگر معلمان، چند دانش آموز دارد که در مدرسه مشغول تحصیل هستند اما تفاوت آن ، داشتن شاگردی است که به خاطر شرایط جسمیاش در خانه و به دور از مدرسه تحصیل میکند.
در ادامه متن گفتوگوی ایسنا با این معلم مراغهای را میخوانیم:
لطفا در ابتدا خودتان را معرفی بفرمایید
من سجاد امیراحمدی متولد سال ۱۳۶۷ از شهرستان مراغه هستم که اکنون در روستای پاشابیگ بخش نظرکهریز به عنوان مدیر آموزشگار خدمت میکنم.
چه شد که به شغل معلمی روی آوردید
از زمان کودکی به معلم شدن علاقه داشتم. وقتی معلمهای کلاسمان را میدیدم که چگونه با رفتار و صحبتهایشان به بسیاری از سوالات ما، پاسخ میدهند و ما را با دنیای دیگری آشنا میکنند، رفته رفته علاقهام به معلمی بیشتر شد و در نهایت نیز قسمت شد و به شغل شریف معلمی رسیدم.
از تاثیری که معلمانتان در انتخاب این شغل بر شما داشتند، بفرمایید
رفتار، دلسوزی و وجدان کاری معلمان قطعا در انتخاب شغل معلمی من تاثیر داشته است. من در یک محیط روستایی به دنیا آمده و تا زمان ورود به دانشگاه فرهنگیان نیز از مقطع ابتدایی تا دبیرستان در این محیط تحصیل کردهام. به روستایی بودنم هم افتخار میکنم و شاید به خاطر همین است که ۱۵ سال به بچههای روستایی تدریس میکنم.
تاکنون در کدام مقاطع تدریس کردهاید
هفت سال دبیر متوسطه اول بودم اما چندین سال است که توفیقی نصیبم شده و به مقطع ابتدایی هم تدریس میکنم.
شما یک شاگرد استثنایی هم دارید، از داستان تدریس به این شاگردتان بگویید
داستان آشنایی من با امیرحسین عبدی به سال اول تدریسم در روستای پاشابیگ بازمیگردد. وقتی من به عنوان مدیر آموزگار در این روستا شروع به خدمت کردم، امیرحسین ۹ سال داشت. اولین روزی که در مدرسه حاضر شدم، کتابهای دانش آموزان را از اداره تحویل گرفته بودم تا بین بچهها توزیع کنم. از طرفی امیر حسین که یک فرزند دارای معلولیت جسمی حرکتی است نیز همراه پدرش در مدرسه بود و من بدون توجه به شرایطش، یک سری از کتابها را به عنوان دانش آموز مدرسه به او دادم. در آخر متوجه شدم که یک سری از کتابها کمتر از آمار مدرسه است که فکر کردم یا مدرسه در دادن آمار کوتاهی کرده و یا من اشتباهی کتابها را به این دانش آموز دارای معلولیت تحویل دادهام چرا که او یک دانش آموز استثنایی است و شاید کتابهایش باید متفاوت میبود. برای این امر به خانه امیرحسین رفتم و از نزدیک با خانوادهاش آشنا شدم و داستان آشنایی ما آغاز شد.
از آشنایی با خانواده امیرحسین بگویید
امیرحسین از همان ابتدای تولد، مشکل حرکتی داشته است. وقتی که شش ماهه و نارس به دنیا آمده، دیگر نتوانسته رشد بدن خود را تکمیل کند، در نتیجه از آن زمان تاکنون نمیتواند از پاهایش استفاده کند. در این دیدار، پدر امیرحسین، درباره وضعیت جسمی فرزندش و نحوه تدریس به او برایم گفت که او به خاطر شرایطش باید در خانه تحصیل کند و آمدن به مدرسه برایش سخت است. از لحاظ ذهنی و درک مطالب هیچ مشکلی ندارد و تنها مشکلش ناتوانی در حرکت و نیاز به کمک پدر بود. برای همین تصمیم گرفتیم که تدریس را در خانه شروع کنیم و در این راستا توفیقی شد که سال اول آشنایی با امیرحسین که کلاس سوم ابتدایی بود تا امروز که کلاس هفتم است را در کنار هم در خانه درس بخوانیم.
ارتباط دوستانه داریم/اختلاف سنی تاثیری در روابط ما ندارد
شما اکنون تمامی کتابهای متوسطه را برای امیرحسین تدریس میکنید؟
به دلیل پراکندگی جمعیت در منطقه نظرکهریز و صعب العبور بودن و سختی تردد در منطقه به خصوص در فصل زمستان، معمولا یک معلم همزمان کتابهای مختلف را در دوره ابتدایی و متوسطه به دانش آموزانش تدریس میکند. هفت سالی که در مقطع متوسطه اول تدریس کرده بودم، با این درسها آشنایی داشتم در نتیجه اکنون تمامی درسهای مقطع متوسطه را برای امیرحسین تدریس میکنم. در این پنج سال با امیرحسین یک ارتباط دوستانه برقرار کردیم و صمیمی و دوست هستیم و اختلاف سنی هم در روابط ما تاثیری ندارد و حتی رفت و آمد خانوادگی داریم.
درباره احساستان از اولین تدریس به امیرحسین بگویید
از همان روز اولی که شروع به تدریس کردم، احساسم این بود که میتوانم به این فرزند و هم نوعمان که حتی با آن شرایط در پی یادگیری است، کمک کنم، از این کار خود رضایت داشتم و تا به امروز نیز سعی کردم که هر چه در توان دارم برای یادگیری علم و دانش به امیرحسین و سایر دانش آموزانم انتقال دهم.
امیرحسین ویلچر ندارد
تدریس به یک کودک دارای معلولیت چه تفاوتی نسبت به سایر کودکان دارد؟
قطعا تفاوتهایی دارد. کودکی که به خاطر معلولیت نمیتواند از خانه خارج شود و از محیط دوستان و گذراندن اوقات خوش با دوستانش در مدرسه محروم است، معصومیت بی وصفی دارد. از سویی خانواده امیرحسین تمکن مالی چندان خوبی ندارند و با مشکلات مالی بسیاری درگیر هستند. امیرحسین اکنون که کلاس هفتم است، حتی یک ویلچر هم ندارد و در آغوش پدرش جا به جا میشود.
امکانات کمک اموزشی در روستا در حد صفر است
امیر حسین بچه درس خوانی است؟
درس امیرحسین خیلی خوب است. هر چه که میگویم را خودش پس از کلاس در خانه تمرین و تلاش میکند اما یکی از مشکلات اساسی او و سایر دانش آموزان منطقه مربوط به وسایل کمک آموزشی است. میتوان گفت که وسایل کمک آموزشی در مناطق روستایی و محروم تقریبا صفر است و چنین شرایطی برای دانش آموزانی که در شهر تحصیل میکنند، غیر قابل تصور است. وقتی باران میبارد، بچهها تا زمان رسیدن به کلاس، در گل و لای گرفتار میشوند و مجبور هستند تا زمان اتمام کلاس با کفشهای گلی و لباسهای خیس در کلاس بنشینند. ما حتی از داشتن کامپیوتر مناسب هم محروم هستیم. در درس کار و فناوری که نیاز به کامپیوتر دارد، عملا فقط کتاب را روخوانی میکنیم. در تالیف این کتابها، همواره به سطوح بالا و در سطح شهرهایی نظیر تهران و تبریز توجه شده و توجهی به مناطق محروم نشده است در حالی که ما امکانات نداریم و حتی کامپیوتر هم نداریم که نشان بدهیم چگونه خاموش و روشن میشود.
امیرحسین، پتانسیل ورود به دانشگاه را دارد اما مشکلات مالی اجازه نمیدهد
آینده امیرحسین را چگونه میبینید؟
آینده امیرحسین به خواسته خودش و شرایط خانوادهاش بستگی دارد. توانایی ادامه تحصیل و حتی ورود به دانشگاه را در او میبینم اما متاسفانه خانواده این فرزندمان، شرایط مالی خوبی نداشته و کم برخوردار هستند و شاید در حد متوسطه اول بتوانند کمک کنند اما بعد از آن اگر از سوی عوامل بیرونی مثل ارگانهای حامی، حمایت نشود، به احتمال زیاد نتواند تحصیل را حتی در مقطع متوسطه دوم ادامه دهد.
آرزویش پوشیدن لباس پلیس است
ویژگی منحصر به فرد امیرحسین چیست؟
امیرحسین شاعر است. اگر کنارش یک بار شعر ترکی بخوانی بلافاصله در خاطرش میمانند و همیشه به زبان فارسی و به خصوص ترکی شعر میخواند. همچنین به موسیقی هم علاقه دارد و تار میزند. آرزوی پوشیدن لباس پلیس دارد و حتی اگر هم شده یک روز پلیس شود.
آقای معلم، چه عجب که ۱۵ سال است فقط در مناطق روستایی تدریس میکنید آیا علاقهای به آمدن به منطقه شهری ندارید؟
من به تدریس در منطقه روستایی علاقه دارم. شاید این علاقهام از روستا زاده بودم نشات میگیرد. میخواهم برای این بچههایی که از امکانات دور هستند، هر چند اندک اما مفید باشم و آنها را در بالاترین پلههای ترقی و پیشرفت ببینم.
چالشهای یک معلم در زمان کنونی چیست؟
اولین و مهمترین چالش یک معلم آنچه که در جامعه نیز مشهود است و همه به آن اشرافیت دارند، مباحث مالی است. یک معلم خواه ناخواه با این مسائل درگیر است و مشکلات معیشتی دارد شاید در زمانی که در کلاس نشسته و یا در حال تدریس است، زمان پرداخت اجاره، قبوض خانه و اقساط وام، ذهنش را درگیر میکند.
و سخن پایانی
امیدوارم توجه بیشتری به فرزندانی که پتانسیل بالایی در تحصیل و پیشرفت دارند اما به خاطر حضور در مناطق محروم و یا شرایط مالی نامناسب نمیتوانند از این پتانسیل خود استفاده کنند، داشته باشیم. چه امیرحسینهای زیادی که در نقاط مختلف استان و کشور داریم که منتظر یک دست یاری هستند.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: استانی اجتماعی روز معلم استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی فرهنگی و هنری استانی شهرستانها استانی ورزشی استانی سیاسی استانی علمی و آموزشی منطقه اردبیل استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی فرهنگی و هنری استانی شهرستانها دارای معلولیت دانش آموز یک معلم کتاب ها بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۵۳۱۰۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انعکاس چهره معلم در قاب جادو
خاطرهسازی تلویزیون در حوزه معلم و مدرسه با آثار دیگری هم رقم خورده که هرکدامش یک بخش از دوران کودکیمان را یادآوری میکند. در آستانه روز معلم هستیم و متناسب با این فضا، مروری به برخی سریالهای خاطرهانگیز داشتیم که با حال و هوای معلم و مدرسه روی آنتن رفته است.قصه شیطنتهای مجید
برای خیلی از ما، قصههای مجید با حال و هوای شاگرد پر از شیطنتی به نام مجید، ماندگار شده که هر بار با یک چالش روبهرو میشد. مجید مثل بقیه دانشآموزان نبود و هر بار میخواست مشکلاتش را به روش خودش حل کند. تعجب بیبی، مادربزرگ مجید از کارهایی که این پسر نوجوان انجام میداد، تناقض و جذابیتهای این مجموعه را بیشتر میکرد. قصههای مجید، برگرفته از کتابی با همین عنوان بود که به قلم هوشنگ مرادی کرمانی منتشر شده بود. البته در کتاب قصههای مجید، داستان در شهر کرمان روایت شده بود و در این سریال، داستان در شهر اصفهان روایت میشد. مدرسه و معلمها از عناصر اصلی این قصه بودند.
یک مدرسه شبانهروزی
مدرسه همت را هم باید ازجمله مجموعههای با محوریت درس و مدرسه دانست. این مجموعه تلویزیونی درباره دانشآموزانی است که در یک مدرسه راهنمایی با نام همت به صورت شبانهروزی زندگی میکنند. این دانشآموزان هربار با ماجرای تازهای روبهرو میشوند. کارگردانی این کار در دست رضا میرکریمی بود و ازجمله بازیگران اصلی آن میتوان به مهران رجبی اشاره کرد که خودش هم روزگاری در قامت معلم فعالیت میکرده است. از دیگر بازیگران مدرسه همت میتوان به مسعود جدی، یدا... حبیبی، مسعود ریاضی، علی رمضانی و کاظم سفیدی اشاره کرد.
حال و هوای مادرها در یک مدرسه
مدرسه مادربزرگها با آن حال و هوای طنز بازیگران سن و سالدار را یادتان هست؟ سریال مدرسه مادربزرگها به کارگردانی غلامرضا رمضانی و بر اساس طرحی از مرحوم فرشته طائرپور است که روایتگر به مدرسه آمدن تعدادی خانم میانسال را نشان میداد. این خانمها که با معلم جوان روبهرو میشوند، هر بار یک قصه را رقم میزدند. در کنار مادربزرگها و خانم معلم و شاگردان مدرسه، یک زن و مرد سرایدار مدرسه بودند و گوشهای از مدرسه زندگی میکردند که آنها نیز در نوع خود شخصیتهای جالبی را خلق کردند. نکته جالب درباره مدرسه مادربزرگها این بود که شخصیتها و قهرمانهای این سریال همه از میان زنان میانسالی بودند که توانستند با نوع بازی و شخصیتی که داشتند، مخاطبان را با خود همراه کنند. مخصوصا نوع گویش و ادای دیالوگ و لهجهای که هرکدام از این افراد داشتند، آنها را به کاراکترهای محبوب و دوست داشتنی تبدیل کرده بود.
باز دیر رسیدم
چهره اکبر عبدی با آن ترس و استرسی که برای رسیدن به مدرسه داشت برای خیلیها خاطرهساز شد و جمله همیشگی «باز مدرسم دیر شد» را ماندگار کرد. مجموعه باز مدرسم دیر شد به کارگردانی حسین افصحی محصول سال ۱۳۶۲ بود و اکبر عبدی، نقش یک شاگرد تنبل را در آن بازی میکرد که همیشه برای رفتن به مدرسهاش دیر شده بود. عبدی پیش از این درباره بازی در این سریال گفته بود که برای نقشآفرینی در این مجموعه ۱۰۰۰ تومان دستمزد میگرفته است. شخصیت محسن با بازی اکبر عبدی همیشه برای رسیدن به مدرسه تاخیر داشت و بازیگوشی میکرد. نوع بازی و تکهکلام اکبر عبدی باعث شده بود این مجموعه به یک اثر پرطرفدار تبدیل شود.
آقا اجازه هولم نکن
مبصر چهار ساله کلاس را یادتان هست؟ همان پسر قدبلندی که انگار سنش از بقیه بچههای دیگر بیشتر بود و چند سال یک کلاس را گذرانده بود. شعر معروفی که ابتدای هر قسمت با عنوان «آقا اجازه هولم نکن» میخواند، آن را به یک خاطره ماندگار برای مخاطبان تبدیل کرده بود. بازی مرحوم حسین محباهری در این مجموعه نمایشی به جذابیتهای آن افزوده و مخاطبان بسیاری را به سمت آن کشیده بود.
روایتی از ۵ دختر دبیرستانی
آسمان همیشه ابری نیست هم ازدیگر مجموعههای تلویزیونی با حال وهوای مدرسه بود که روایتگر قصه پنج دختر نوجوان از پنج خانواده مختلف را نشان میداد که هر کدام با چالشهایی مواجه میشدند. در قصه سریال فوق،نسرین یکی ازدانشآموزان بود که پدرش با مشکلات مالی مواجه میشد.زندگی همه دختران درسریال آسمان همیشه ابری نیست، با محوریت دبیرستانی بود که در آن درس میخواندند.این مجموعه تلاش میکرد بارویکردی اجتماعی زندگی پنج خانواده راازنظررفتاری واخلاقی روایت کند که درطول داستان،تبعات رفتارهرکدام از آنها در قالب داستانی اجتماعی ودرام به تصویر کشیده میشد.تاثیر مدرسه بررفتاراین پنج دختر دبیرستانی ازجمله مسائلی بود که توانست این مجموعه رابه یک روایت تاثیرگذار ازتاثیرمدرسه و خانه بر یکدیگر تبدیل کند.
معلمی در دل روستا
کوبار و روایت معلمی که به روستا میرود هم قصه به یادماندنی از مدرسه و معلم بود. این مجموعه یک درام تلویزیونی اجتماعی و داستانی به کارگردانی فریدون حسن پور بود که در بهار ۱۳۹۷ از شبکه دوم سیما پخش شد. کوبار در زبان گیلکی به معنای باران کوهی (کوه و تپه باران زده) است. در این مجموعه تلویزیونی بازیگرانی مانند پژمان بازغی، مهران غفوریان، مهران رجبی، پیام دهکردی و سیروس گرجستانی حضور داشتند. داستان کوبار درباره معلمی جوان با بازی ارمیا قاسمی بود که برای آموزش دادن به روستا رفته بود و در این روستا با عشق و علاقه فراوان به کودکان راه و رسم زندگی را آموزش میداد. البته در این مسیر با اختلافات مختلفی روبهرو میشد و همین مسأله، خط کلی قصه را رقم میزد.
مدرسهای با حال و هوای ادبیات
از دیگر آثار نمایشی تلویزیون که با حال و هوای مدرسه و معلم پخش شده بود، سریال مدرسه ما بود. داستان این سریال که در گروه کودک و نوجوان تهیه شده بود، درباره دانشآموزان کلاس سوم مدرسه راهنمایی چمران بود که دردسرها و مشکلاتی را برای مدرسه ایجاد میکردند. کیهان، معلم جدید ادبیات که در میانه سال جایگزین معلم قبلی شده است تغییراتی را در شرایط مدرسه ایجاد میکرد. حال و هوای همراهی معلم ادبیات جدید، بچهها را بیشتر از قبل با فضای مدرسه همراه کرده و ماجراهایی را رقم زده بود. سریال مدرسه ما به کارگردانی داریوش یاری، تولید و روانه آنتن شده بود.
زنگ آخر
از دیگر مجموعههای با محوریت نمایش شخصیت معلمها باید به زنگ آخر اشاره کرد که به کارگردانی نیما فلاح و در سال ۱۳۸۱ تولید شده بود. قصه زنگ آخر مربوط به مدرسهای بود که مدیرش قول داده بود تا پایان سال، آن مرکز آموزشی را به بالاترین سطح علمی و... برساند اما در این مسیر، رویدادها و ماجراهای مختلفی رخ میداد. بازیگرانی همچون سیامک انصاری، ارژنگ امیرفضلی، سیدجواد رضویان، رامین ناصرنصیر، بیژن بنفشهخواه، رضا بنفشهخواه، نادر سلیمانی و امیر نوری در این سریال نقشآفرینی کرده بودند.
معلمی در پایتخت
در کنار برنامه و سریالهایی که با حال و هوای خاص و ویژه مدرسه یا معلمان روی آنتن رفته، برخی از مجموعهها هم در قالب یک یا چند شخصیت، کاراکترهای معلم را در دل قصه خود جای دادهاند؛ بهعنوان مثال در سریال پایتخت، با یک معلم قدکوتاه طرف هستیم که نقی چند بار به کنایه به او میگوید:«دوغت رو بنوش» و او را به سخره میگیرد. کمی بعد متوجه میشود که فقط قامت او کوتاه است و سن و سالی دارد. شخصیتی که معلم روستاست و زن و بچه دارد که همین تناقض در ظاهر و باطن او باعث ایجاد طنز در قصه میشود.
آقا یوسفی در دل کردستان
سریال دیگری که به کاراکتر معلم اشاره کرده، سریال نون خ است که در فصول دوم و سوم خود، کاراکتری به نام آقایوسف را در قامت معلم بچههای روستا نشان میداد. این کاراکتر که با هنرمندی یوسف کرمی اجرا شده بود، با سادگی و صداقتی که از خود نشان میداد، توانست آن را باورپذیر نشان دهد. کرمی پیش از این درباره این نقش گفته بود: نوعی سادگی و صداقت در گفتار و دیالوگهای این سریال وجود دارد؛ به شکلی که انگار شخصیتها از جنس خود مردم هستند که همه این موارد سریال را قابل باور میکند. همچنین شوخیهای خاص و منحصربهفردی که سعید آقاخانی و نویسنده طراحی میکنند و استفاده از بازیگرانی که شاید تا پیش از نونخ جای دیگری دیده نشده بودند از دیگر ویژگیهایی است که به نظرم این مجموعه را متفاوت کرده است. من تئاتر را از مدرسه و دوران راهنمایی شروع کردم و در ادامه هم با تحصیلات دانشگاهی ادامه دادم و به رشته بازیگری در دانشگاه آزاد اراک رفتم. در ادامه هم در کارهای تصویری و دیگر حوزههای هنر فعالیت داشتم.
شما که معلمی
احتمالا شما هم دیالوگ معروف مرحوم آتیلا پسیانی را در سریال چاردیواری به خاطر دارید که به پسر معلمش میگفت:«شما که معلمی...» و ادامه جمله را با سرزنش خطاب میکرد. شخصیت معلم سریال چاردیواری با بازی جواد عزتی توانسته بود در میان کاراکترهای پرمخاطب این مجموعه قرار گیرد و تماشایی شود. قصه اصلی چاردیواری درباره جوانی به نام نادر بود که درگیر ماجراهایی پیرامون خانوادهاش میشد. جواد عزتی در نقش ناصر برادر نادر بازی میکرد که معلم بود و تلاش میکرد رفتارش در چارچوب باشد.
معلم یا بازیگر؟ مسأله این است
در کنار تولیدات مختلف تلویزیون با محوریت حال و هوای مدرسه و کاراکتر معلمها، باید به بسیاری از بازیگرانی اشاره کرد که قبل از مشغول شدن به بازیگری، در قامت معلم فعالیت میکردند.
مهران رجبی از جمله همین بازیگران است که پیش از این درباره خاطره خود از شغل معلمی گفته بود: یکی ازدلایلی که من خودم را از معلمی بازخرید کردم، حقوق این شغل بود. بازیگری برای من درآمد بیشتری داشت. همیشه اوضاع یکسان نیست. من هم دوران بازنشستگی و استراحت دارم و واقعا نمیتوانستم روی پولی که از شغلم بهدست میآوردم حساب چندانی باز کنم. من حدود ۲۰ سال سابقه تدریس دارم، هنرستان، گرافیک درس میدادم و بعد از اینکه وارد دنیای بازیگری شدم که همه هم میدانند چطور این اتفاق افتاد، دیگر فرصت تدریس نداشتم وبعد ازاینکه حضور درعرصه بازیگری جدی شد خود را بازخرید کردم و دیگر درس ندادم. علت این موضوع هم این بود که واقعا فرصت نمیکردم هم در مدرسه و کلاسها حضور داشته باشم هم سر صحنه فیلمها وگرنه معلمی و تدریس را هنوز هم دوست دارم، گرچه فکر میکنم شرایط مالی و حقوقی این شغلها واقعا نابسامان است و معلمها با مشکلات زیادی در کارشان دست و پنجه نرم میکنند.
زهرا سعیدی، بازیگر دیگری است که پیش از مشغولشدن به حرفه بازیگری، معلم زبان انگلیسی بوده است. او از دوران دبستان و با حضور در تئاترهای مدرسه با هنر بازیگری آشنا شد و زمانی که خواست به صورت حرفهای وارد عرصه بازیگری شود با مخالفت مادرش مواجه شد و بهناچار از علاقهاش صرفنظر کرد و ادامه تحصیل داد. او پیش از این در یک مصاحبه گفته بود: من قبل از این که معلم شوم، تئاتر کار میکردم. آن موقع هدفم این نبود که کار بازیگری را ادامه دهم اما علاقه داشتم. حتی مدتی هم با اداره فرهنگ و هنر آن موقع قرارداد بستم اما وقتی خواستم ادامه تحصیل دهم به علت اصرار مادرم که خیلی دوست داشت من معلم شوم، تصمیم گرفتم زبان تدریس کنم. ورود به حرفه معلمی، قرار گرفتن مقابل کلاس و تعامل با بچهها برای بعضی معلمهای تازهکار، یک مقدار استرس به همراه دارد.
زهره حمیدی هم بازیگر دیگری است که تجربه درس دادن در مدرسه را داشته. او پیش از این گفته بود: من در سالهای ۵۲ تا ۵۴ معلم بودم و وقتی فرزندان دوقلویم به دنیا آمدند، مجبور به ترک این شغل شدم و نتوانستم ادامه دهم. آن زمان در روستا بودیم و من هم مربی مهدکودک بودم و هم در یک پروژه با عنوان «پیکار با بیسوادی» به زنان و دختران جوان درس میدادم. آن زمان خودم در رشته اقتصاد تحصیل میکردم و همزمان درس هم میدادم.
مهوش وقاری راهم باید از دیگر بازیگرانی دانست که به همراه همسرش زندهیاد محسن قاضیمرادی،ازکارمندان بازنشسته آموزش و پرورش بودند. ازجمله دیگر بازیگرانی که شغل معلمی را هم تجربه کردهاندمیتوان به سیدجواد هاشمی، قدرتا... ایزدی و سیروس همتی اشاره کرد.